مرا غمِ تو میکِشد در آتش بهانهها
چگونه رود میرود به سمت بیکرانهها<br/>
که ابر گریه میکند برای رودخانهها<br/>
<br/>
پرنده غافل است از اینکه تندباد میرسد<br/>
وگرنه باز هم بنا نمیشد آشیانهها<br/>
<br/>
و اینچنین که اینهمه زِ عشق رنج میبرند<br/>
مرا غمِ تو میکِشد در آتش بهانهها<br/>
<br/>
چراغ و چشمِ آسمان! ستارهها تو، ماه، تو<br/>
پس از تو تار میشود شبِ تمامِ خانهها<br/>
<br/>
اگرچه زخم میزنی ولی ترا نوشتهاند<br/>
به روی صفحهی دلم خطوطِ تازیانهها<br/>
<br/>
خلاصه بر درختِ دل تو باید آشیان کنی<br/>
وگرنه میسپارمش به دست موریانهها<br/>
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عشقی